از اغلب دو بيتىهاى فايز چنان بر مىآيد كه او شاهنامه فردوسى را
عميقا مطالعه كرده و گاه تحت تأثير اشعار شاهنامه قرار گرفته است، اما در اين
تأثير پذيرى هيچ گونه اثرى از تقليد خشك و كور كورانه كه در زمان فايز و در عصر
بازگشت دوره ادبى ور كود شعرى مىبينم مشاهده نمىشود. فايز درد زمان را درك
مىكند كه خود درد مىكشد و ريشه آن را مىبيند و ترانه هايش كه «بازتاب فرهنگ
زمان و ديار اوست» گاهى نرم و روان و همطراز شيرينترين غزليات و زمانى رنگ شعرى
حماسى به خود مىگيرد در اوج صلابت و سنگينى:
دل من همچو رستم در
عتابست
چو توران
ملك سلم از وى خرابست
رقيب
گرسيوز و فايز سياوش
فرنگيس عشق
و دل افراسيابست
يا:
بتا زلف تو
سر از سركشان برد
به ميدان
گوى حسن از مهوشان برد
بت فايز چو
رستم پور دستان
كه در
ميدان «كشانى» ره كشان برد
و اين دو
بيتىها كه از گرفتارى بيژن در چاه ا فراسياب و فداكارى منيژه و نجات او به دست
رستم الهام گرفته است:
بتا بيژن
صفت در چه گرفتار
منژه وار
اگر هستى وفادار
كمند زلف
بگشا چون تهمتن
توفايز را
زچاه غم برون آر
خم ابروست
يا شمشير بهمن
مژه با
نيزه يا تير تهمتن
بت فايز
منژه سان به يكبار
به چاهم در
فكن مانند بيژن
واين دو
بيتى كه اشاره به فتح هفتخوان رستم مىكند و ره يافتن در كوى دلبر را به هفتخوان
تشبيه كرده است:
به دل گفتم
مرو در كوى دلبر
ره خود گير
از اين سوداتو بگذر
دل فايز
مگر تو پور زالى
كه داراى
تاب جنگ هفت لشكر؟
نظرات شما عزیزان: